سانسور ِ پازل ِ سکس

 

سکوت هایی که به ضرب ِ حرف نزدن، سکوت را تحمیل می کند. سانسور. ممنوعیت. سکس. 

                                                                                                                                                "فوکو"

 

   " چرا هیچ خلوت عاشقانه ای، خلوت نیست، ازدحام جمعیت است در تختخوابی دو نفره ؟ چرا هر کسی چند نفر است، چهره هایی تماما گوناگون ؟ چرا عاشق کسی می شویم، اما با کس دیگری به بستر می رویم ؟ چرا عشق جماعی است دسته جمعی که در آن هر کسی، هر کسی را می گاید، جز من که همیشه گاییده می شوم ؟ نکند سر بر شانه ی تو گذاشته بودم، مفیستو، وقتی به درد گریه می کردم ؟ "

                                                                        " وردی که بره ها می خوانند"  رضا قاسمی

 

ای شما فرزانگان، سرشار از حکمتی والا و ژرف

شمایی که می اندیشید و می دانید

چگونه، کجا و چه هنگام همه چیز جفت می شود

چرا می بوسند و عشق می ورزند ؟

ای فرزانگان ِ اندیشمند، به من بگویید

بر من چه گذشته

بکاوید و بگویید کجا، چگونه، چه هنگام

و چرا چنین بر ما گذشته است ؟

                                         اثری از گوتفرید آگوست بورگر در کتاب متافزیک عشق از آرتور شوپنهاور

 

   در زمانی نه چندان گذشته " در مورد مسائل جنسی سکوت حاکم شد. زوج ِ مشروع و تولید مثل گر قانون وضع کرد. این زوج، خود را به منزله ی الگو تحمیل کرد، هنجار را ارج نهاد، حقیقت را در اختیار گرفت، حق سخن گفتن را برای خود حفظ کرد و در عین حال اصل رازداری را به خود اختصاص داد. در فضای اجتماعی، همچون بطن هر خانه، اتاق والدین، تنها مکان ِ رابطه ی جنسی ِ پذیرفته شده، اما مفید و بارآور بود. مابقی باید رنگ می باخت، نزاکت رفتاری از بدن ها پرهیز می کرد و نزاکت کلمات، گفتارها را پالوده می کرد. اگر بر ناباروری پافشاری می شد و بیش از حد نمایان می شد، جایگاه امر نابهنجار را می یافت، و در نتیجه، نابهنجاری تلقی می شد و سزاوار مجازات بود.

   در همه ی جاها بغیر از اتاق والدین، روسپی خانه ها و بیمارستانها، پاک دینی مدرن، حکم سه گانه ی خود، یعنی حکم ممنوعیت، عدم وجود و سکوت را تحمیل می کند.

   و در این دوران، رفتارها صریح شد، گفتارها بی حجب و حیا، تخطی ها آشکار، بدن ها عریان می شد و به سادگی با هم می آمیخت. کودکان ِ بی حیا، بی ملاحظه و بدون شرم در میان ِ خنده های بزرگترها وول می خوردند: بدن ها " جلوه نمایی می کردند."

   روی هم رفته، ما تنها تمدنی هستیم، که در آن متصدیان، حقوق می گیرند تا به هر آن کس که رازش را بیان می کند، گوش فرادهند: گویی نیاز به سخن گفتن در مورد سکس و منفعتی که از آن انتظار می رود، آن قدر از امکانات گوش سپردن فراتر است که حتی برخی گوش هایشان را اجاره می دهند.

 

                                                                                       "اراده به دانستن" میشل فوکو

 

   "زندگی خصوصی نباید هیچ چیزی را از قلم بیندازد، هیچ چیزی وجود ندارد که از آن شرمنده باشیم......، هرگز نمی توان کاملا سرشت انسانی را شناخت."

                                                                                         "کتاب زندگی خصوصی من"

 

   انسان ها برای برقراری یک رابطه با نیاز جنسی، مستلزم رعایت حق تقدم برای رابطه ی جنسی دیگری هستند.

                                                                                                       " فروید "

 

   هر فردی، به نظر خودش، برای دیدن یک صحنه، خواندن یک نوشته و فکر کردن در مورد سکس صلاحیت دارد، حال آنکه وقتی همین فرد، در جمع قرار می گیرد، خودش، صلاحیت خودش را در جمع در مورد سکس زیر پا می گذارد. این قاعده در مورد تمامی افراد، در جمع هایی که رابطه ای ضمنی با هم ندارند، صدق می کند.

 

پ.ن.

1- مبنای نگاه من به نظر ِ شما در این بلاگ، بر پایه ی اطلاعات و معلومات قبلی شما نیست، اساس آن بر مبنای تفکر شما، بعد از خواندن متن ِ پست می باشد. نظر هر شخص اعم از مطلع و امی، بدلیل قدرت تفکر آنی ِ انسان بعد از خواندن هر نوشته، مورد پذیرش احترام قرار می گیرد.

احترام متقابل من، نشات گرفته از احترام و و نوع برخورد شما با موضوع است.

2- این پست، نظر به چیستی و چرایی عمل سکس در فلسفه، آثار سکس در محیط در جامعه شناسی، بررسی شخصیت انسان در فرایند سکس در روانشناسی، کیفر ِسکس به عنوان تابو در ایدئولوژی دینی در علم حقوق و هر آنچه ذهن ِ شما، در اولین بازتاب متن، استنباط می کند، می تواند مورد بحث قرار گیرد.

3- تذکر: لطفا از روش های دیالکتیک سقراطی در نظر دادن، خودداری کنید.(وام گرفتن صریح و با ایهام از متن در برخورد با متن)، مطمئنا هر شخصی این روش را پیش بگیرد، می داند به چه منتهی می شود، نترسید به چیز بدی ختم نمی شود(تا تعریف من از "بد" چه باشد)، این پ.ن.3 شوخی بود، ولی این را بدانید هیچ چیز جدی تر از شوخی نیست.

موضع گیری خصمانه و غیرعقلانی بعضی از افراد در برخورد با موضوعاتی این چنینی باعث واکنش نویسنده شده، دوستان به دل نگیرند.

4- در عوض ِ پ.ن. 3 می توانید در پی دیالکتیک هگلی، پس از کشف تز و آنتی تز، در جستجوی سنتز، مسئله را به نقد بکشید.

 

 

فلسفه ی تفکر

 

" فکر چیست؟ "

" فکر" چیز نیست. در واقع "چه چیز" فکر است؟

حال غافل از آنیم که باید فکر کنیم که : " فکر چیست؟ "

به " تفکر" فکر کنید، قبل از اینکه " تفکر" شما را به فکر وا دارد.

شاید، فقط شاید، زایش ذهن باشد

و شاید یکی از وجوه ذهن

اگر و تنها اگر، این انگاره، مفروض باشد، برای فهمیدن "فکر" باید به تصویر آن توجه شود.

در حالی که برای درک تصویر هم، باید تصویر ِ تصویر را نظر انداخت.

این همان سفسطه فکر ِ ذهن است که شما را غرق در دریای نافهم ِ فهم می کند.

در واقع، در این، تسلسل زایش تصویر، پدیده ای شکل می گیرد مبهم تر و دست نیافتی تر از قبل.

این زنجیره توالی در پایین ترین طبقه نیز مصداق دارد.

اگر وتنها اگر، این انگاره، مفروض نباشد.

بدین معنا که، مستقل است، این سوال، پاسخ را طلب می کند که :

استقلال ِ خود را، مرهون چیست؟

 

من به "فکر" فکر می کنم.

" فکر"

شاید، فقط شاید، هر آنکه خلق می کند، بیش از یک " فکر" نباشد.

و شاید، آنکه "خدا" می نامندش، فقط " فکر" باشد.

به " فکر" فکر کنید، قبل از اینکه " فکر" شما را به فکر وا دارد.

 

پ.ن.

آیا تا به حال، کسی استدلال کرده که، معنای یک واژه، به راستی، همان چیزی است که در واژه بازتابیده شده.

که حال، می خواهید مفهوم" تفکر" را، در قالب کلمات بزایید.

نکنید این کار را.

واژگان، معنای "فکر" و "اندیشه" را تحریف می کنند.

در واقع، "تحریف" را هم تحریف می کنند.

تصور کردن ِ این که، چیزی را می دانید در حالی که در حقیقت آن را نمی دانید، خطای مهلکی است که همه مستعد آن هستند.

تصور چیزی یا تصور خصوصیاتی برای چیزی، منجر به ضرورت وجود آن نمی شود.

زبان و بیان، مانع تفکر حقیقی است.

شاید، حقیقت فکر، به منزله هم آوایی و همگونی میان اندیشه ها باشد.